بعضی از شروط لازم نزدیکتر شدن به حقیقت عبارتند از اینکه :
الف ) شخص خود را واجد و مالک حقیقت و دانای به حقائق نداند . کسی که دستخوش خودشیفتگی و عُجبِ فکری است و خود را عالم به همۀ حقائق، یا لاأقل حقائق مهم و ضروری میداند و بالطّبع اهل جزم و جمود است، دست به کاری، در جهتِ تقرّب به حقیقت نمیزند؛ چون حقیقت را در نزد خود حاضر و این کار را تحصیل حاصل میداند.
ب) شخص خواستار و جویندۀ حقیقت باشد. نیازی به گفتن نیست که صِرفِ اینکه فاقد چیزی باشیم، برای حرکت در جهت تحصیل آن چیز کفایت نمیکند، باید طالب آن هم باشیم . کسی که طالب حقیقت نیست، حتّا اگر بداند و یقین داشته باشد که حقیقت را در اختیار ندارد، برای به دست آوردن آن کاری نمیکند و آن کسی که خواهان دوری و بیخبری از واقعیتهاست، حتّا اگر فقط خواهان دوری یا بیخبری از واقعیّتهای دردانگیز یا نامطبوع باشد، طالب حقیقت نیست، بلکه خودفریب است. خودفریبی جز این نیست که عالماً عامداً و آگاهانه و هدفمندانه از حقائق نامطبوع و امور دردانگیز، در باب خود یا جهان، اجتناب شود. این خودفریبی، البته به نوبۀ خود، موجب پیدایش حالات ذهنی _ روانیای مانند بیخبری، باور کاذب، آرزو اندیشی، آراء ناموجّه و فقدان آگاهی روشن میشود. وقتی پدر و مادر در باب فضائل و هنرهای فرزندان خود مبالغه میکنند، عُشّاق قرائن و شواهد ِ واضحِ دالّ بر اینکه معشوقشان دوستشان ندارد را به چیزی نمیگیرند و شکمبارگان برای عدم نیاز به رژیم غذایی دلیلتراشی میکنند، با مصادیقی از خودفریبی روبهروییم که در هیچ یک از آنها کسی خواستار و جویندۀ حقیقت نیست.
ج) شخص بیطرف، و در نتیجه، مُنصِف باشد. کسی که از آغاز کار نسبت به پارهای از آراء و عقائد پیشداوری منفی دارد و یا نسبت به پارهای دیگر تعصّب دارد و طبعاً نمیتواند با موافقان آراء و عقائد دستۀ اول و مخالفان آراء و عقائد دستۀ دوم مدارا ورزد و جانب انصاف را رعایت کند، نمیتواند به حقیقت نزدیکتر شود؛ چون خس و خاشاک را در چشم دیگری میبیند و چوب را در چشم خود نمیبیند؛ کوچکترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ مخالفان خود میبیند و بزرگترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ موافقان خود نمیبیند. از سوی دیگر چنین کسی در قید و بند طرفداریها و جانبگیریهای خود، در بند و اسیر میماند و در نتیجه، هم آزاداندیشی خود را از کف میدهد و هم استقلال فکری خود را .
د ) شخص باور داشته باشد که تافتۀ جدابافتهای نیست و بنابراین درست همانطور که خودش چه بسا به حقیقتی برسد، دیگران نیز چه بسا به حقائقی رسیده باشند و درست همانطور که دیگران چه بسا به خطاهایی دچار شوند، خودش نیز چه بسا به خطایی دچار شده باشد. براین اساس باور داشته باشد که نه خودش تجسم حق است و نه دیگران مجسمۀ باطل. این باور باعث میشود که درپی حققت، هرکنجی را بکاود و در جستجوی این گنج، به سراغ هر ویرانهای برود و کنجکاویاش نه حدّ یَقِف بشناسد و نه منطقۀ ممنوعه. خود را تجسّم حق پنداشتن به آدمی احساس بینیازی از رجوع به دیگران میدهد و دیگران را مجسمۀ باطل انگاشتن احساس بیهودگی رجوع به دیگران، و این هر دو احساس فقط موجب محروم ماندن از حقائق بسیاری که در نزد دیگران است و رهایی نیافتن از خطاهای بسیاری که آدمی به آنها گرفتار آمده است، میشوند. سعۀ صدر، برای پذیرفتن هر رأی و عقیدهای که صادق و حق به نظر میآید، ولو با باور ها، عواطف و خواستههای ما ناسازگاری داشته باشد و شجاعت برای روبهرو شدن با کاذب و باطل بودن آراء وعقائدمان، دو فرزندِ این باورند که ما تافتۀ جدابافتهای نیستیم و میزانِ احتمالِ به حقیقت رسیدن، یا به خطا دچار شدنمان به اندازۀ میزان احتمالی است که دربارۀ هرکس دیگری میرود .
هـ ) شخص درجۀ دلبستگی و پایبندی خود را به یک رأی و عقیده با میزانِ قوّت ِ ادله و قرائن و شواهد ِ مویّدِ آن رأی و عقیده متناسب سازد و نه با هیچ چیز دیگری؛ یعنی هرچه ادلّه و قرائن و شواهدِ مویّدِ آن رأی و عقیده قویتر میشوند، دلبستگی و پایبندی خود را به آن رأی و عقیده بیشتر کند و هرچه ضعیفتر میشوند، کمتر کند. این استدلالگرایی بدین معناست که ردّ و قبول یک رأی و درجۀ التزام به آن، فقط دائر مدار ادلّه و قرائن و شواهد باشد و بر اساس هیچ عامل دیگری، چه درونی، مانند خوشایندها و بدایندها و خواستهها و ناخواستهها و چه بیرونی، مانند سخنِ بزرگانِ جامعه یا افکار عمومی.
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.